از اسطورهسازی تا استعدادکُشی در کوهنوردی
- نوشته شده توسط خلیلی
- دسته: مطالب
در این حیطه هم مثل خیلی از کارهای دیگر افراط و تفریط بوده و هست یعنی همیشه یا از این طرف بام باید بیفتیم یا از آن طرفش.
شکی نیست که در تاریخ کوهنوردی اسطورههای فراوانی داشتیم که بعضاً خودشان و کارهایشان بینظیر و تکرار نشدنی بوده و هست و قطعاٌ باید به آنها به دید احترام نگریست و یادشان را گرامی بداریم و در صورت امکان راهشان را ادامه دهیم؛ بزرگانی چون زندهیادها شیخی و رابوکی و ... که به نوعی در رشته و سَبک خود بنیانگذار و رکورددار بودند را باید افق دید خود قرار داده و رفتار و کردار و کارهایشان را الگوی خود قرار دهیم. هرچند این کار تابحال به نیکی انجام نشده.
از طرفی نباید به گونهای باشد که هر کسی را که در کوهستان جان خود را از دست داده و به تعبیری نادرست، "قربانی" شده را تقدیر و تقدسش کنیم چهبسا حوادثی که با خطاهای فنی و فکری خود شخص اتفاق افتاده و یا حوادثی که بخاطر کمبود تجهیزات یا توانایی یا انجام کاری غیرمعمول و در زمان نامناسب و برخلاف قرار اولیه انجام شده و منجر به حادثه و فاجعه شده ولی بخاطر احترام به آن شخص متوفی، نه تنها خطاها اعلام نمیشود بلکه او را قهرمان هم مینامیم! که این کار نوعی جفا به جامعه و رشته کوهنوردی هست و شاید بخاطر این تقدسسازی، خودمان ناخواسته باعث تکرار این حوادث توسط اشخاص دیگر هم میشویم.
نتیجه این کار باعث ایجاد تفکری نادرست هم شده که عدهای آرزوی مُردن و ماندن لای سنگها و یخهای کوهستان را داشته باشند و شاید برای رسیدن به این آمال، گاهی تعجیل هم میکنند و در شرایط نامساعد دل به مخاطرات طبیعی کوهستان میدهند تا بلکه زودتر یک "قهرمان مُرده" دیگر در این راه بشوند. در صورتی که هدف از کوهنوردی، بدست آوردن سلامتی و زندگی بهتر و زیباتر است نه مردن و ناقص شدن و ناپدید شدن.
پس در کنار احترام کامل به همه درگذشتگان این رشته، نمیتوانیم همه حوادث را بر گردن طبیعت و کوهستان بیندازیم و همه متوفیها و مصدومان را قهرمان و اسطوره نام ببریم. بلکه باید به دقت مرز بین این دو گروه و دو تفکر متمایز باشد.
از طرف دیگر استعدادهای جدید زیادی هم در این رشته بودند و هستند ولی به دلایل فراوان مانند حسادت، کینهورزی، رقابت ناسالم، باندبازی و ... نامی از آنها آورده نشده و نمیشود و برای رسیدن به این مقصود، با تبحر از تاکتیکهایی مانند "بایکوت" و "تخریب" هم استفاده میشود تا آن استعداد را پنهان یا در نطفه خفه کرده و کمکم از دور گردونه خارج شود.
در این زمینه دیده شده کسی که برای اولین بار پایش به هیمالیا میرسد را هیمالیانورد نامیده و مورد تقدیر قرار میگیرد و از او تقاضای راهکار فنی میشود! و در مقابل، هیمالیانوردهایی با سابقه درخشان و فاتح قلل متعدد را یا نمیشناسیم یا سراغی از آنها نمیگیریم که از تجارب واقعی آنها استفاده کنیم.
در واقع در این جَو و جامعه، "لایکها" و "تشویقها" به اشخاص میرسد نه به کاری که انجام دادهاند!
اگر شخصی محبوب و مشهور باشد و زیرمجموعه گروه و اشخاص بانفوذ باشد، صعود قله مثلاً "کلکچالاش" هم مورد تقدیر و بررسی قرار خواهد گرفت در غیر اینصورت صعودهای شاخصتر و فنیتر و مهمتر نفر دیگر با بیانصافی و بیعدالتی کامل، زیر تیغ بایکوت میرود و نامی از آن آورده نمیشود طوری که خود شخص هم شَک میکند که آیا این صعود را انجام داه یا نداده!
راستی از کارهای بزرگانی حی و حاضر و تاثیرگذار در کوهنوردی چون استاد عیوضی و قیچیساز و ... چه میدانیم و چقدر آنها را میشناسیم؟
مجید قیدینژاد
مردادماه ۹۹