بخشی از وظایف یک سرپرست در برنامه های کوهنوردی به شرح ذیل است:
پيدا كردن محلهايي مناسب براي زمانهاي استراحت و نيز شب ماني و كمپينگ در احياي انرژي و رفع خستگي گروه مؤثر است و نيز تنظيم زمانهاي استراحت به موقع و كنترل آنها در اين مورد نقش مهمي را داراست.
انتخاب صحيح نفراتی براي مسؤوليت جلوداری و عقب داری گروه بدين صورت كه اين نفرات از افراد برجسته و قوي گروه باشند تا بتوانند ريتم مناسبي براي حركت گروه به وجود آورند و نيز اين امكان را به سرپرست بدهند تا نظم خوبي براي تيم به وجود آورد و بتواند ابتدا و انتهاي گروه را كنترل نمايد.
نظرات بر كار مسؤوليتي كه براي برنامه تعيين شده، اعم از جلودار، عقب دار، مسوول فني، تداركات، مالي، گزارش نويس و ... از وظايف مهم سرپرست است.
تضمین در هدایت گروه
- دسته: مطالب
به چه جراتی فراخوان میدهید بدون شناخت ؟! بدون گذراندن پیش نیازهای لازم و فقط با پیامی ، قراری و شماره حسابی و واریزکردن مبلغی ! جذابیت هایی را عنوان می کنید که اصلا ربطی به طبیعت و کوه و کوه نوردی ندارد و درخواستهای درونی و طبیعی جماعت بی گناه است که چون به صورت معقول و عادی در شهر زمینه اش وجود ندارد ؟! کوه می شود مکان ، مغازه ، دکان و لابد این ها هم جز آماری است که کار ایجاد شده و جماعتی جذب کار شده اند !
عده ای ناچارا از بلاتکلیفی و بیکاری و بی عاری به دعوت شما پاسخ مثبت میدهند و شما هم عده ای علاقه مند که از شما بی خبرتر و نا آگاه تر هستند از نظر هدایت گروه و فنون راز بقا در طبیعت بدرون تور شما می افتند و شما هم کلمه دهن پرکن لیدر را با ژستی و فیسی و سوتی آویزه گردن و بیسیمی که معلوم نیست به کجا وصل است ! یدک می کشی و خدا را هم بنده نیستی !! خدا عاقبت شان را به خیر کند که از کدام نا کجا آبادی سر در بیاورند ! طاقتم نگرفت و تاب نیاوردم که منهم بگویم به من چه ! عزیزان داره عرف میشه : ( به من چه . به تو چه ، به ما چه ) ، این روزها می گویند بگذار هر کس هر کاری دلش می خواهد بکند ...
اهمیت مهارتهای سرپرست
- دسته: مطالب
کوهنوردی و طبیعتگردی ورزش و تفریحی ماجراجویانه است. ورزشی که در آن شاید گاهی مجبور باشید با نیروهای مهارنشدنی طبیعت دست به گریبان شوید.
هیچگاه یک فوتبالیست در مسیر بازگشت به رختکن گم نمیشود. یک تنیسباز هیچ وقت دمای ۴۰ درجه زیرصفر را شاید در هنگام ورزش تجربه نکند یا یک شناگر در برابر موجی قرار نگیرد که سرعتش ۴۰۰ کیلومتر برساعت باشد! اما بسیار دیده و شنیدهایم که کوهنوردی در حال بازگشت به کمپ گم شده است. یا مجبور شده است در دماهای بسیار پایین شبمانی کند و احتمالا منجر به از دست دادن دست، پا یا حتی جان او شده. از این رو لازم است که یک کوهنورد یک چریک، امدادگر، هواشناس و خلاصه همهفنحریف باشد. باید بتواند بحران را مدیریت کند.
اما به دست آوردن این مهارتها و کسب تجربهٔ لازم شاید سالها به طول بیانجامد. همین موضوع باعث میشود که باتجربه بودن سرپرست و اعضای فنی تیم اهمیت زیادی داشته باشد. سرپرست برنامه اگر نتواند جریانهای هوایی مسیر صعود را پیشبینی کند ممکن است به تیمش آسیب وارد شود. یا اگر در اثر ریزش سنگ مسیر صعبالعبور شود و نتواند با طناب و ابزار تیمش را از مانع رد کند ممکن است مشکلات بعدی گریبانگیر تیم شود. یا اگر سقوط بهمن اعضاء تیم را غافلگیر کند و نتواند یک جستجو و نجات را مدیریت کند شاید جان افرادش به خطر بیافتد.
موضوعی که امروزه در کوهنوردی مشاهده می شود نوعی نگرش و رفتار است که تغییری در رتبه و جایگاه ارزش ها و ضد ارزش ها را سبب شده.
امروزه گاهی مشاهده می شود صعود کردن (فتح کردن و زدن قله) به حربه های مختلف و هر قیمتی صورت می گیرد و گاهی در راه نیل به این هدف برخی کوهنوردان از هیچ کاری فروگذار نمی کنند. (از نادیده انگاشتن ابتدایی ترین اصول و قوانین کوهنوردی تا عدم رعایت اخلاق).
آنچه نگران کننده است آرزوی مرگ در کوهستان و در سر پروراندن آن است. مرگ برای اسطوره شدن و قهرمان شدن!
واقعا چرا باید این گونه باشد؟ چرا یک کوهنورد باید آرزوی مرگ در کوهستان را در سر بپروراند؟ عامل یا عوامل شکل گیری چنین تفکری چه چیزی است؟ ریشه مشکلات را در کجا باید جستجو کرد؟
منابع آموزشی، شیوه های آموزشی، الگو ها و اسطورها! و یا قضیه و مشکل عمیق تر از این مسائل است؟ مشکلی که ریشه های آن را در مسائل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی باید جستجو کرد.
نباید این موضوعات را نادیده انگاریم. مسائلی که دست در دست هم می دهند و باعث بقا و یا زوال خواهند شد.
چه آموزش و چه الگویی باعث شده یک بازیکن فوتبال به داور مسابقه اعتراض کند و به او بگوید که بر روی وی خطایی صورت نگرفته و او اشتباه می کند و یا چه آموزشی و تربیتی باعث می شود مرحوم زرافشان در مسابقات یخ نوردی به فینال نرود با وجود اینکه داورها نام او را برای فینال اعلام کردند و در کمال ناباوری او می گوید که خطایی انجام داده که داوران متوجه نشده اند! اما او می گوید خودم که می دانم خطا انجام داده ام و این کافیست و به فینال نمی رود. مثال دیگر دونده آمریکایی است که در چند قدمی خط پایان می ایستد و به فردی که دچار مشکل شده کمک می کند تا او نفر اول شود.
چه شیوه های آموزشی باعث چنین حرکات و رفتارهایی می شوند؟ آیا فقط دیدن و شنیدن آن ها کافیست تا به وجد آییم؟ چرا گاهی جان ما و دیگران چنان بی اهمیت می شود که فقط رسیدن به قله و فتح کردن برای ما اهمیت پیدا می کند؟ رسیدن به چه بهایی؟ آیا این گونه رسیدن به هدف ارزشی دارد؟ آیا این واقعا ارزش محسوب می شود و سوال دیگر اینکه این ارزش در نزد چه کسانی پررنگ است؟ همان هایی که به دنبال اسطوره و قهرمان بازی هستند؟ کسانی که اصل موضوع را فراموش کرده و از کوهنوردی فقط قله زنی را فرا گرفته اند!
من به چه آموزشهایی نیاز دارم؟ اولویت های آموزشی من چه چیزهایی است؟ آیا واقعا اولویت و مرزی وجود دارد؟ اصول فنی و قوانین و یا بحث مدیریت و روانشناسی صعود و علوم انسانی و یا بها دادن به اخلاق مداری؟